در قرن حاضر بر خلاف گذشته به رویا و آرزو، بهای خاصی می دهند چراکه آن را جرقه ای در راستای بهبود زندگی فردی می دانند در حالیکه در گذشته آن را جنبه ای از بیماری مانیا (نوعی بیماری روانی) می دانستند و هر فردی را که به آن مبتلا بود را از گروه مجنون می پنداشتند که از عالم واقعیت بریده و به توهمات مبتلا شده است. امروزه در اولین کلاسهای انگیزشی از فرد خواسته می شود رویاهای خود را بی پرده مطرح کند که رنگ تخیل و آرزو نیز دارد و روی آنها با تجسم سازی کار کند.
ولی این مسئله شرط لازم موفقیت است ولی شرط کافی نیست. شرط کافی برنامه ریزی و پایبندی به آن برنامه برای حصول به آن هدف می باشد. به طور مثال در تاریخ اقتصاد ایران همواره دستیابی به رشد بالای اقتصادی همیشه مطرح بوده است ولی بر خلاف برنامه ریزیهای گوناگون هیچگاه به این هدف دست نیافته ایم چرا؟ به دلیل نداشتن استراتژیهای مختلف و برخورد سلیقه ای با آنها. ما هنوز استراتژی مشخص صنعتی پایداری نداریم در حالیکه با نگاهی به کشورهای موفق اقتصادی درمی یابیم که انها برنامه مشخصی را پیاده سازی نموده اند و در طول زمان به آن پایبند بوده اند و هرگاه با چالشی در آن روبه رو شده اند به جای تغییر کل برنامه اصلاحاتی را در آن انجام داده اند ولی کلیت برنامه هنوز وجود دارد و از آن تبعیت می شود.
همین داستان در مورد معامله گری بازارهای مالی وجود دارد. معامله گران همواره با هدف کسب موفقیت وارد بازار می شوند و سودای ثروت در سر دارند و برای آن برنامه ریزی می کنند ولی نکته مهم آن است که درصد کمی از افراد روی برنامه خود کار کرده اند و به آن پایبند هستند و در پی شکست به دنبال استراتژی جدید دیگری می روند در حالیکه این اشتباه محض است . این مسئله ما را از موفقیت دور می سازد چراکه آگاهی با یک روش جدید و فوت و فن آن نیازمند صرف زمان و پول است که باعث اتلاف منابع مالی و زمانی می شود.
چاره چیست؟ آیا باید به دنبال خرید استراتژی بود. قطعا خیر. این یکی دیگر از اشکالات معامله گری است اگر قرار بود استراتژیها کپی شوند و همه موفق باشند پس امروز ۹۰ درصد معامله گران موفق و فقط ۱۰ درصد شکست خورده بودند.
حقیقت این است که بازار مالی از سه رکن مدیریت سرمایه، روانشناسی بازار و تحلیل تشکیل شده است و هر کدام وزنی از فعالیت معامله گری فرد را در برگرفته است و نکته دقیقا همین جاست که این سه رکن در هر فردی بسته به میزان سرمایه،اصول روانی و … متفاوت است و نمی توان یک نسخه واحد را برای همه تجویز نمود. هر فردی باید بداند که کار در بازارهای مالی نیازمند سالها آموزش و تمرین دارد تا استراتژی خود را پیدا کرد. باید روی دو بخش روانشناسی فردی و دانش تحلیل ابتدا کار کرد و بعد بهترین روش را پیدا کرد.
بدون طی کردن این مراحل کسب موفقیت محال است و در صورت کسب بازده ،این پول صرفا بر اساس شانش صورت گرفته است که پایدار نخواهد بود.زمانی که استراتژی مشخص شد سپس باید پایبندی به آن را تمرین کرد.نباید با اولین شکستها نتیجه گرفت این استراتژی بی فایده است . یادمان باشد هیچ استراتژی موفقیت صددرصد ندارد و مهم آن است که جمع جبری موفقیتهای مالی مثبت باشد.
باید استراتژی خاص خود را داشت و آن را اصلاح نمود. یک استراتژی باید بداند چرا می خواهد وارد معامله شود (امکان برآورد سود نسبت به ریسک)، برای کسب آن فایده حاضر است چقدر ریسک متحمل شو د(حتما میزان سود مورد انتظار باید بیش از تحمل ریسک باشد)، در چه تایم فریمی قصد معامله کردن دارد (با استراتژیهای کوتاه مدت نمی توان در تایم بالا معامله نمود)، در صورت برخورد با مشکل در طی معامله چه باید انجام دهد و نهایتا چه زمانی خارج می شود.
اگر یک استراتژی نتواند حتی به یکی از این سوالات پاسخ دهد قطعا موفقیتی در کار نخواهد بود. این مسائل را می تواند خود فرد در طی زمان به دست آورد و یا آنکه با کمک یک متخصص استراتژیست بازار آن را عملی سازد. یادمان باشد راز موفقیت بی قراریها و کلافه شدنهای مکرر در بازار است و تا زمانی که این مراحل را طی نکنیم موفقیتی در کار نخواهد بود.
منبع: فراچارت | عماد عظیمی پژوهشگر بازار