در ادامه قسمت قبل بخوانید…
بیشتر اوقات معامله گران میزان ریسک در معاملات بعدی خود را بر اساس نتایج به دست آمده در چند معامله اخیر خود تعیین می کنند.اما در مورد معامله گران موفق موضوع به گونه دیگری است.آنها برای تعیین میزان ریسک شان نه تحت تاثیر شادی ناشی از سود بدست امده در معاملات آخرشان هستند و نه غمگینانه از ضررهای اخیر خود ریسک معامله را تعیین میکنند.این شکاف بین این دسته از معامله گران و معامله گرلن متوسط به قدری عمیق است که خیلی افراد گمان میکنند که معامله گران موفق به نوعی با این ویژگی زاده شده اند نه این که آن را کسب کرده باشند.مطمئن باشید که این طور نیست.در طی این سالها کسی را ندیده ام که به طور مادرزادی این ویژگی را داشته باشد و بتواند بدون اینکه فکر خود را بسازد روی جریان لحظه اکنون متمرکز شود.
عوامل زیادی نیز وجود دارند که می توانند با تاثیر روی اعتماد به نفس شما مانع موفقیت تان شوند که در اینجا یکی از مهم ترین آنها را بررسی می کنیم.
اصل عدم قطعیت
اگر راز و رمزی در مورد معامله گری وجود داشته باشد چیزی نیست به جز اصول زیر:
۱-قادر باشیم بدون ترس و خودشیفتگی به معامله بپردازیم.
۲-بازار را آن گونه که هست دریابیم نه آن گونه که می خواهیم باشد.
۳-قادر باشیم کاملا در جریان اکنون تمرکز کنیم.
۴-به طور ناخودآگاه وارد زون شویم.
با رعایت این چهر اصل و داشتن لبه ای خوب می توانید در بازار موفق باشید.معامله گران موفق بدون هیچ ابهامی پذیرفته اند که هرچیزی می تواند اتفاق بیافتد.
اعتقاد آنها به این امر به قدری قوی است که به هیچ وجه نتایج معاملات اخیر خود را به جریان لحظه اکنون تعمیم نمیدهند. این امر موجب می شود که با ذهنی خالی از توقعات نابجا به معامله بپردازند.
در نتیجه به جای داشتن یک سری توقعات بی جا که موجب صدمات مالی و روحی می شود خود را در اختیار بازار قرار می دهند تا از موقعیت هایی که برایشان فراهم می شود استفاده کنند.
خود را در اختیار بازار قرار دهیم یعنی اینکه بتوانیم اطلاعات بازار را در همان زمان ارائه شده تفسیر کنیم نه اینکه آنها را با توجه به نتایج معاملات قبلی بسنجیم.
ذهن ما قادر به درک تمام فرصت هایی که برایش پیش می آید نیست مثال کودک و سگ یک تصویر قوی و یک مثال کامل از این است که چگونه نحوه انتظار ما از اتفاقات می تواند به عنوان واقعیتی مسلم به ما برگردانده شود این گونه نابینایی در لحظات معامله هم می تواند برای ما اتفاق بیافتد ما نمی توانیم قبول کنیم که امکان حرکت بازار در خلاف جهت پیش بینی ماهم وجود دارد.وقتی با ترس وارد یک معامله می شویم همین ترس از اشتباه باعث می شود که ارزشی بیش از اندازه برای یک سری از اطلاعات که پیش بینی ما را تایید می کنند قائل شویم.
یک بازار دارای روند به آسانی قابل تشخیص است.اما اگر با ترس وارد معامله شویم این روند برای ما نامرئی می شود چرا که فقط روندی را میبینیم که در جهت پیش بینی مان باشد.علاوه بر این سایر موقعیت ها هم بدلیل دانش ناکافی در تحلیل بازار از دست می روند.آنچه نیاموخته ایم برای ما نامرئی استو تا زمانی که ذهن خود را برای تبادل انرژی آماده نکرده ایم نامرئی باقی خواهد ماند.اطلاعاتی که به وسیله آنها بازار را تحلیل میکنید به دو دسته شناخته شده و ناشناخته تقسیم می شوند.برای مثال چارچوبی در ذهن خود دارید که به شما اجازه می دهد با یک سری از متغیرها خرید یا فروش را در بازار تعیین کنید.این لبه شماست و آن چیزی است که شما می دانید.
ادامه مطلب را در قسمت بعد بخوانید….