در قیاس با کد نرم افزاری این تغییر دیدگاه می تواند مانند یک خط اشتباه در سیستم ذهنی شما باشد که ان را یافته اید و با چیز درستی جایگزین می کنید.مردم معمولا این نوع تغییر داخلی ذهن را با «آها»توصیف می کنند یا آن را مثل روشن شدن چراغ می دانند.همه افراد یک چنین تجربیاتی داشته اند و تمام این تجربیات دارای کیفیت های مشترکی می باشند.ما در ابتدا احساس متفاوتی داریم.حتی دنیا متفاوت به نظر می رسد تا اینکه همه چیز ناگهان تغییر می کند.معمولا در آن لحظه مانند لحظه کشف چیزی می گوییم،«چرا قبلا به من نگفتی؟»یا «این همیشه جلوی چشمم بود ولی چرا آن را نمی دیدم»یا «چقدر ساده،چرا نمیتوانستم آن را ببینم؟»
یک پدیده جالب در مورد تجربه «آها» این است که وقتی ما با این جزء جدید از ماهیت خود روبرو می شویم،شک می کنیم که آیا این جزء همیشه همراه ما بوده است.لب مطلب اینکه ممکن است قبلا تمام مطالب لازم برای موفقیت مستمر در بازار را بدانید اما دانستن یک چیز به معنای اعتقاد به آن به نحوی که بر عملکرد ما تاثیرگذار باشد،نیست.مشتری من که از مار می ترسید را به یاد بیاورید.او کاملا از این مساله آگاه بود که تمام مارها خطرناک نیستند و یادگیری تفاوت بین مارهای خطرناک و غیر خطرناک نیز سخت نیست.
آیا او هنگامی که تفاوت بین مارهای خطرناک و غیر خطرناک را فهمید،توانست بدون ترس با مارها ارتباط برقرار کند؟نه،ما نمیتوانیم یک چنین فرضی داشته باشیم.آگاهی او مبنی بر اینکه بعضی مارها خطرناک هستند و ترس از مارها در ذهن او شانه به شانه یکدیگر قرار دارند و به عنوان یک تعارض تلقی می شوند.شما اگر با یک مار به او نزدیک شوید،با وجود اینکه می داند این مار خطرناک نیست باز هم نمی تواند آن را لمس کند.آیا سرنوشت شوم او این است که برای همیشه از مارها بترسد؟این فرض تا وقتی درست است که خود او بخواهد،همه چیز در گرو اراده او می باشد.
او برای خنثی کردن این ترس نیاز به تلاش دارد و صد البته برای تلاش کردن نیاز به انگیزه کافی دارد.بیشتر ما ترس های غیرمعقولی داریم ولی از آنجایی که می دانیم برای غلبه بر آنها باید روی احساسات خود کار کنیم،ترجی می دهیم با آنها زندگی کنیم.بهرحال در سالهای زیادی که با معامله گران کار کرده ام،تضادها و تناقض های مربوط به ریسک پذیری و قبول مسئولیت را دریافته ام و به طوری که متوجه شدم دو یا چند تضاد می تواند به راحتی تمام تمایلات مثبت شما را خنثی کند،حتی اگر انگیزه ای بسیار قوی برای موفقیت داشته باشید.
مشکل اینجاست که هیچ کدام از این تناقض ها حداقل در نگاه اول آشکار نیستند.
به عبارتی چون «من آدم ریسک پذیری هستم»توجه کنید،معامله گر با این فرض جلو می رود در صورتی که در جزءی ترین سطح از عملکرد خود در بازار به نحوی عمل می کند که از ریسک اجتناب کند.عقاید متضاد و آگاهی فاقد قدرت عمل در واقع نمایانگر همان کد معیوب نرم افزاری است.کدی که توانایی شما را برای متمرکز ماندن و تکمیل اهداف تان ،نابود میکند.مثل اینکه پای خود را همزمان روی ترمز و گاز گذاشته باشید.در زمان دانشجویی ام در اواخر ۱۹۶۰ فیلمی از تلویزیون پخش شد به نام «لوک خوش دست» با بازی پل نیومن،که من واقعا از آن فیلم لذت بردم.
لوک یک زندانی در یکی زندان های جرجیا بود.او مرتب از زندان فرار می کرد توسط نگهبانان دستگیر میشد.نگهبانان و سرپرست زندان برای اینکه لوکنتواند با فرار خود،آنها را انسان هایی دست پا چلفتی نشان دهد،به او کار بی وقفه و بدون استراحت می دادند و مرتب او را کتک می زدند و می پرسیدند:«عقلت سرجایش آمد،لوک؟»
در نهایت لوک وقتی درد و رنج زیادی را متحمل می شد،به رئیس زندان می گفت که سر عقل آمده است و آنها به او گفتند اگر دروغ بگوید و دوباره فرار کند،این بار حتما او را خواهند کشت.در نهایت،لوک دوباره فرار کرد و به دست نگهبانان کشته شد..بیشتر معامله گران،مانند لوک،سعی می کنند بر بازار غلبه کنند.در نتیجه از لحاظ مادی و معنوی کشته می شوند. راه های آسان تر و رضایت بخش تری برای بدست آوردن آنچه می خواهید در بازار وجود دارد ،اما در ابتدا باید سر عقل بیایید.
ادامه مطلب را در قسمت بعد بخوانید….