در ادامه قسمت قبل بخوانید….
نیاز به شجاعت،اعصاب پولادین و کنترل شخصی وقتی قرار باشند برعلیه یک نیروی دیگر و برای خنثی کردن آن عمل کنند،موجب یک تضاد درونی میشود.هرچه قدر این مبارزه،تلاش و ترس در هنگام معامله بیشتر باشد،بیشتر شما را از لحظه و جریان بازار و در نتیجه از کسب سود دور می کند. این همان جایی است که معامله گران برتر خود را از بقیه جدا می کنند.اگر شما ریسک را مانند یک حرفه ای پذیرفته باشید دیگر بازار برای شما تهدید آمیز نخواهد بود.اگر چیزی تهدید آمیز نباشد پس ترسی هم در مورد آن وجود ندارد.
اگر ترسی نداشته باشید،دیگر چه احتیاجی به اعصاب پولادین دارید؟اگر با مکانیزم مناسبی به تحلیل می پردازید دیگر از بی فکر عمل کردن خود نمی ترسید در نتیجه احتیاجی به کنترل شخصی ندارید.
در حین اینکه به این استدلال ها می اندیشید ،می خواهم این نکته را در ذهن داشته باشید که:تعداد اندکی از مردم هستند که با عقاید و رویکردهای مناسبی در رابطه با ریسک پذیری و قبول مسئولیت وارد بازار می شوند.بقیه وارد همان چرخه ای می شوند که در مورد معامله گر تازه کار به آن اشاره کردم.آسوده خاطر آغاز کنند ،بعد می ترسند و ترس آنها ادامه می یابد تا ظرفیت شان را به تدریج کم می کند.تنها کسانی این چرخه را میشکنند و در نهایت از پس کار بر می آیند که با آغوش باز به استقبال ریسک و مسئولیت می روند.
بیشتر افرادی که با موفقیت چرخه را می شکنند تا زمانی که متحمل درد و رنج بسیار به دلیل شکست های بزرگ نشده اند ،به سراغ تغییر ذهن خود نمی روند.البته این شکستها تاثیر خوبی در عریان کردن چهره واقعی بازار دارد.این تغییر به طور ناخودآگاه رخ می دهد.به عبارت دیگر آنها تا زمانی که تاثیرات مثبت دیدگاه جدید خود را در نحوه تعامل خود با بازار را ندیده اند متوجه چنین تغییری در ذهن خود نمی شوند.به همین دلیل است که تنها افراد بسیار کمی از معامله گران برتر میتوانند دلیل موفقیت خود را خوب تشریح کنند سایرین فقط این مساله را به عنوان یک اصل مطرح می کنند که«ضررهایتان را کم کنید» و «با جریان پیش بروید».
نکته مهمی که باید بفهمید این است که شما نیز می توانید مانند یک معمله گر برتر بیندیشید،هر چند تجربه مستقیم شما از بازار چیز دیگری بگوید.
محیط ذهنی خود را تحلیل کنید
هدف من تنظیم دهنی شما به مانند محیط ذهنی یک معامله گر برتر است.بیشتر نکاتی که به آنها اشاره می کنم شما را برای وارد شد به محی کار واقعی آماده می کند.استراتژی ذهنی ای که من به شما می آموزم ،بر پایه اعتقاد محکم به لبه ها و احتمالات ،قرار دارد.
با این شوه تفکر می آموزید که چگونه یک رابطه جدید با بازار ایجاد کنید. رابطه ای که شما را از هر گونه ترس و یا اشتباهی که منجر بشود بازار به عنوان تهدیدی تلقی شود ،برهاند.وقتی تهدید برطرف شود ،ترس از بین می رود و وقتی ترس از بین برود ،خطاهای مربوط به آن هم ناپدید می شوند. شما می مانید ویک ذهن آزاد برای دیدن آنچه موجود است و تصمیم گیری و عمل بر روی آنچه دیده اید.رسیدن به این آسایش خاطر وشجاعت علی رغم بارها شکست سخت،به تلاش احتیاج دارد ،اما خارج از دسترس نیست.در حقیقت بعد از اتمام این کتاب بیشتر شما با درک اینکه چقدر راه ل مشکلات تان آسان بوده است،شگفت زده می شوید.ساختار ذهنی یا دیدگاه خیلی شبیه به یک کد نرم افزاری است.
مثل این است که شما یک برنامه با چندین هزار خط بنویسید که یک خط آن خطا دارد و از این خظ فقط فقط یک کلمه آن جابجا شده است.بر اساس هدف برنامه و نقش همین کلمه در آن،این اشکال برای درست کار نکردن برنامه شما کافی است. میبینید چقدر راه حل این مشکل،آسان است؟
با اصلاح آن کلمه،کل برنامه درست کار می کند.با این وجود پیدا کردن خطا و یا حتی آگاهی از وجود آن در درجه اول نیاز به مهارت قابل توجهی دارد.
وقتی صحبت از شیوه معامله گری ایده آل است،هر کسی به یک اندازه از آن فاصله دارد.به عبارت دیگر،تقریبا همه افراد با کدهای خطایی شروع به کار می کنند.
من اصطلاحاتی را مانند گام یا درجه را به کار میبرم تا این فاصله را مشخص کنم.در ظر داشته باشید این اندازه ها به معنی فاصله واقعی نیست.برای مثال بیشتر شما دریابید که مثلا یک گام از یک ساختار ذهنی ایده آل دور هستید.آن یک گام می تواند یک یا دو فرضیه خطا یا نامناسب در رابطه با ماهیت بازار باشد.دیدگاه شما به تدریج با تعمق در مورد نظراتی که در این کتاب بیان می شود،تغییر می کند.