09150566946

تحلیل بنیادی،تکنیکال یا ذهنی؟ قسمت ۴۵

در ادامه قسمت قبل بخوانید….

 

از دیدگاه کودک چه چیزی فرای این تجربه وجود دارد؟او چه گزینه های دیگری دارد؟توجه داشته باشید او تا زمانی که چیزی را نیاموخته باشد قادر به دریافت آن هم نیست.آموختن چیزهای جدید هنگامی که می ترسیم بسیار سخت است همان طور که قبلا اشاره کردم ترس یکی از فلج کننده ترین شکل های انرژی است ترس باعث می شود کنار بکشیم،آماده شویم از خود دفاع کنیم،فرار کنیم و توجه مان محدود شود _تمام این عوامل باعث می شود که اشتیاق ما به یادگیری اگر از بین نرود بسیار کم شود.

دوم اینکه،همان طور که قبلا گفتم ،سگ برای کودم منشا ترس است و این باور به صورت حقیقتی مسلم و تردید ناپذیر در کودک وجود دارد.

سگ دوم باعث می شود که او دچار ترسی شود که قبلا در ذهن داشته است اما این بار خود سگ منشا اصلی ترس نیست  این بار سگ با انرژی مثبت نزدیک می شود و این کودک است که انرژی منفی دارد انرژی منفی ای که به صورت خودکار و غیر ارادی نتیجه فرایند ذهنی تولید شده توسط کودک است.

همه این تحلیل ها در یک چشم به هم زدن اتفاق می افتد و خود کودک هم از این فرایند آگاه نیست.همان طور که میبینید هیچ فرقی نمیکند که رفتار سگ چگونه باشد یا شما چقدر برای کودک توضیح بدهید که خطری او را تهدید نمی کند رفتار کودک با توجه به تجربه اولیه او خواهد بود او هیچ تصوری از اینکه تمام این ترس ها و ناراحتی ها ساخته ذهن اوست ندارد

پس همان طوری که او نمی تواند دریابد که این ترس خود ساخته است،شما هم نمی توانید دلیل ترس خود در مورد بازار را درک کنید و آن را به جای اینکه به خود مربوط کنید ناشی از شرایط بازار می دانید.عوامل بنیادین روانشناسی تقریبا به یک صورت عمل می کنند.یکی از اهداف شما به عنوان معامله گر این است که موقعیت های موجود را تشخیص دهید نه اینکه به دنبال تشخیص تهدید درد و رنج باشید.برای اینکه یاد بگیرید که روی موقعیت  ها تمرکز کنید باید بیاموزید که منشا این تهدید بازار نیست.

بازار تنها اطلاعات را کاملا بی طرفانه تولید می کند.در آن لحظه موقعیت های بی شماری را برای شما فراهم میکند.اگر شما در هنگام تفسیر اطلاعات دچار ترس شدید از خود بپرسید آیا این اطلاعات به صورت ذاتی تهدید آمیز هستند یا شما بواسطه انتظاری که داشتید این ترس را به خود منتقل می کنید.

می دانم که پذیرش این مفهوم بسیار سخت است،بنابراین مثال دیگری برای شما میزنم.اجازه بدهید موقعیتی را در نظر بگیریم که در دو یا سه معامله اخیرتان دچار ضرر شده اید در حال مشاهده بازار هستید و بر اساس سیستمس که دارید موقعیتی را در آن تشخیص می دهید ولی به جای انجام سریع معامله،تردید می کنید.معامله به نظرتان خیلی مخاطره آمیز می آید به صورتی که شروع به پرسش از خودتان می کنید:آیا واقعا این یک نشانه است؟شروع به جمع آوری اطلاعاتی می کنید که به شما اطمینان دهد این معامله درست نیست،در این اثنا بازار حرکت می کند و متاسفانه از نقطه ورود مورد نظر شما دور می شود

نقطه ای که اگر تردید نمی کردید باید در آن نقطه وارد معامله می شدید.پس از آن در درون خود دچار کشمکش می شوید زیرا هنوز مایلید وارد معامله شوید.فکر از دست دادن یک معامله سود ده دردناک است.

در همان لحظه ای که بازار از نقطه شروع دور می شود درصد ریسک موجود در معامله بالاتر می رود.

در ذهن شما شدت می یابد.نه می خواهید معامله را از دست بدهید و نه می خواهید با این میزان ریسک وارد معامله شوید.در نهایت کاری انجام نمیدهید زیرا به دلیل کشمکش درونی فلج شده اید.برای اینکه حالت ناتوانی خود را توجیه کنید با خود می گویید بازار پر از خطر است و در زمانی که درگیر این تکاپوی درونی هستید بازار حرکت می کند و موقعیت های پرسود بسیاری را از دست می دهید.

اگر این داستان آشنا به نظر می رسد می خواهم از خودتان بپرسید آیا در آن زمان فکر میکردید که این تردید ناشی از اطلاعاتی است که بازار ارائه می دهد یا ناشی از توقعات و احساسات شماست؟بازار به شما سیگنال را نشان میدهد اما شما نمی توانید بدون هیچ برچسبی آن را دریافت کنید.آن را به عنوان یک موقعیت که می تواند به شما سود خوب و احساس خوب بدهد نمی بینید در صورتی که این همان چیزی است که از بازار می خواستید.

 

ادامه مطلب را در قسمت بعد بخوانید…

🔻🔻🔻🔻🔻
ویرا سرمایه
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *