در ادامه قسمت قبل بخوانید….
در هر حال چیزهایی نیز وجود دارند که نمیدانید.شما نتایج تک تک معاملات را نمیدانید ولی می دانید که با داشتن این لبه در مجموع موفق خواهید بودبه جای اینکه ذهن خود را دائما درگیر این موضوع کنید که باید نتایج تک تک معاملات را بدانم تا وارد معامله شوم با پذیرفتن اینکه با داشتن لبه مناسب در نهایت موفق خواهید بود ذهن خود را از کشمکش های درونی که مانع دریافت کامل اطلاعات بازار می شوند برهانید.
با این کار نه تنها می توانید اطلاعاتی از بازار دریافت کنید که نمی دانستید بلکه ذهن شما آن قدر قوی می شود که وارد زون می شوید.حقیقت بودن در زون این است که ذهن شما با بازار کاملا هماهنگ شود در نتیجه احساس شما از روند پش روی بازار جدا از احساس افراد حاضر در آن نیست.زون یک فضای ذهنی است که در آن نه تنها ذهن جمع را می خوانید بلکه در هماهنگی کامل ب آن هستید.
اگر این موضوع برایتان کمی عجیب به نظر می رسد از خود بپرسید چگونه گروهی از پرندگان و یا دسته ای از ماهیها جهت حرکت شان را همزمان همه با هم تغییر می دهند.باید راهی وجود داشته باشد که آنها را به هم پیوند دهد.
اگر این گونه است برای انسانها هم باید چنین راهی وجود داشته باشد.اوقاتی وجود دارند که اطلاعات از کسانی که با آنها پیوند داریم به ضمیر ما روانه می شود.
معامله گرانی که بتوانند اگاهی و شعور جمعی را تجربه کنند می توانند جهت بازار را پیش بینی کنند.همان طوری که یک پرنده در گروه خود همگام و همزمان با کل گروه می چرخد.
برای اینکه ذهن خود را به گونه ای تربیت کنید که اینگونه با بازار هماهنگ شود با دو مشکل عمده روبرو هستید.اولین آنها که موضوع این فصل هم هست این است که یاد بگیرید ذهن خود را بر جریان لحظه اکنون متمرکز کنید.
برای تجربه این هارمونی ذهن شما باید خود را در اختیار قرار دهد.مشکل دیگر این است که نیروی بین دو قسمت از مغزمان را تقسیم کنیم.سمت چپ مغز که تخصص آن در امور منطقی و بر پایه اطلاعات و تجربیات قبلی ماست و سمت راست مغز که نقش تفکر خلاق را برعهده دارد که قادر به دریافت الهامات ،شهود و مسائلی است که به هیچ وجه با بخش منطقی قابل تفسیر نیست.
بخش منطقی به این دلیل قادر به توضیح آنها نیست که این امور ماهیتا خلاقانه هستند.پس چیزهایی هستند که ما آنها را قبلا تجربه نکرده ایم،پس قسمت منطقی هیچ تفسیری برای انها ندارد.در تعریف می گوییم که خلاقیت چیزهایی را به وجود می آورد که قبلا وجود نداشته اند.
نبرد سختی بین این دو قسمت وجود دارد و تقریبا در بیشتر موارد بخش منطقی پیروز است.مگر انکه ما گام هایی برای پذیرش اطلاعات خلاقانه و اعتماد به آنها برداریم.بدون این تعلیم مشکل است که بتوان بر اساس احساس یا شهود درونی عمل کرد.
برای انکه عملکرد درستی داشته باشیم نیازمند عقیده و شفافیت درون هستیم که باعث می شود هم ذهن و هم احساسات ما بر روی هدف متمرکز شوند.اگر عقیده ای خلاق راجع به انجام کاری داشته باشیم ولی ذهن منطقی ما درست تربیت نشده باشد که به آن اعتماد کند،در زمان عمل به این عقیده دچار تناقض ها و برخورد عقاید می شود.
البته تمام این تناقض ها منطقی هستند زیرا از دانسته های منطقی ما نشات میگیرند اما تاثیر آنها به گونه ای است که ما را از زون یا هر تفکر خلاق دیگری دور می کنند.مطالبی که در اینجا راجع به الهام ،شهود و غیره گفتم تقریبا از پیچیده ترین مفاهیمی هستند که وجود دارند.اما من در اینجا هستم تا به شما کمک کنم تا به آنچه آن را جریان لحظه اکنون می نامیم برسید.
ادامه مطلب را در قسمت بعد بخوانید….