در ادامه قسمت قبل بخوانید
لحظه ای در این مورد فکر کنید:اگر من داستان را به نحوی تغییر دهم که دو س معامله اخیر شما همراه با سود بوده باشد،آیا راجع به این سیگنال طور دیگری فکر نمیکردید؟آیا پیروزی های متوالی شما را ترغیب به گرفتن معامله نمیکرد؟آیا لحظه ای در گرفتن معامله تردید می کردید؟مسلما خیر.
اگر مانند بیشتر معامله گران باشید،حتی روی این معامله بیشتر از معاملات دیگر سرمایه گذاری می کنید.در هر دو وضعیت،بازار سیگنال را به یک شکل تولید کرده بود.اما حالت ذهنی شما در اولی منفی و مبنی بر ترس بود و باعث شده بود که تمرکزتان بر روی شکست باشد که در نتیجه باعث درنگ شما در انجام معامله شد.در حالت دوم به سختی قادر به ریسک بودید.شما حتی با خود فکر کردید که بازار آمده تا آرزوهای شما را برآورده کند.
اگر بتوانید این حقیقت را بپذیرید که بازار در تولید سیگنال مثبت و منفی هیچ نقشی ندارد و این شما هستید که با افکار خود آن را مثبت یا منفی می دانید،همین امر روی نحوه پردازش اطلاعات تاثیر می گذارد و موجب می شود که از نظر مالی نسبت به خود متعهد باشید.
به عبارت دیگر این بازار نیست که باعث میشود تمرکز شما بر روی شکست و ناراحتی باشد یا به پیروزی و خوشحالی بیندیشید.آنچه باعث می شود اطلاعات کیفیت منفی یا مثبت به خود بگیرند مانند همان فرایند ذهنی ناخودآگاه در ذهن کودک است که باعث میشد از سگ دومی بترسد،با وجود اینکه آن سگ به او اظهار دوستی می کرد.
ذهن ما اطلاعات بیرونی را با اطلاعات درونی که از قبل داریم به هم مربوط می کند،به طوری که آنچه در درون انتظار داریم اتفاق بیفتد را به گونه ای حس می کنیم که گویی واقعا در حال اتفاق افتادن است.
بنابراین اگر شما در چند معامله اخیر خود ضرر کرده باشید،سیگنال بعدی بازار را هم بسیار مخاطره آمیز می دانید.ذهن شما به صورت خودکار و ناخودآگاه «لحظه اکنون» را با تجربیات قبلی تان پیوند می دهد.این پیوند،شما را دچار ترس می کند و باعث می شود اطلاعات موجود را از دیدگاه منفی نگاه کنید و به نظرتان می آید که از آنجایی که اطلاعات موجود در بازار در حال حاضر بسیار مخاطره آمیز است پس تردید و درنگ شما منطقی است.در حالت دوم از آنجایی که در معاملات اخیر خود به سود رسیده اید احساس مثبتی نسبت به اطلاعات موجود در بازار دارید.
ارتباط دادن«لحظه اکنون»با شعف حاصل از چند معامله اخیر نوعی حالت سرمستی به ذهن می دهد که در نتیجه با خود تصور می کنید که بازار یک موقعیت عالی و بدون ریسک فراهم کرده است.
این امر موجب می شود بیش از اندازه ریسک کنید.در فصل اول گفتم که بیشتر الگوهای فکری که باعث می شود معامله گران دچار شکست و خطا شوند آنقدر بدیهی هستند و با ما عجین شده اند که اصلا به ذهن مان هم خطور نمیکند که شیوه تفکر ماست که باعث می شود جزو معامله گران همیشه موفق بازار نباشیم.فهمیدن و آگاه بودن از شیوه عملکرد ذهن جزء اساسی موفقیت است.
ایجاد و توسعه یک حالت ذهنی که جریان موجود در بازار را بدون احساس ترس یا شعف بی جا درک کند،نیازمند این است که فرایند تعمیم دادن در ذهن را تحت کنترل خودتان در آورید.
ادامه را در قسمت بعد بخوانید….