09150566946

تحلیل بنیادی،تکنیکال یا ذهنی؟(قسمت ۱۵)

 

وقتی به سن ۱۸ سالگی می رسیم و تقریبا ۶۵۷۰ روز است که روی کره زمین زندگی کرده ایم،چند بار در روز این سخنان را شنیده ایم؟

نه! نه! تو نمیتوانی این کار را بکنی.

این کار را نباید به این صورت انجام داد.

اکنون نه! باید راجع به آن فکر کنم

به تو خبر می دهم

این کار شدنی نیست

چه چیزی باعث شد فکر کنی میتوانی این کار را انجام دهی

باید انجامش بدهی راه دیگری نداری

این موارد تنها اندکی از امر و نهی هایی است که در طی روز یک یا چند بار با آنها مواجه می شویم و تا بزرگ می شویم به چندین هزار می رسد.

من اینگونه فرضیه های تجربی را «انگیزه های سرکوب شده »برای یادگیری می نامم.انگیزه هایی که بر پایه نیاز های درونی ماست و از عمیق ترین جزء ماهیت ما و از تمایل طبیعی انتخابگر ما سرچشمه میگیرد.

چه بر سر این انپیزه های سرکوب شده و تامین نشده می آید.آیا فراموش می شوند؟اگر از طریق دیگری پاسخ داده شوند ، تا حدی بله! یعنی اگر کاری انجام دهیم یا کسی برای ما کاری انجام دهد که محیط زندگی ما را به تعادل برگرداند.

 روشهایی برای این کار وجود دارد.

طبیعی ترین آنها به خصوص برای کودک گریه کردن است.گریه یک شیوه طبیعی برای تامین انگیزه های سرکوب شده است.محققان دریافته اند که اشک از یون های منفی تشکیل شده است ، و اگر اجازه بدهیم طبیعت مسیر خود را بپیماید،گریه انرژی منفی موجود در ذهن را آزاد میکند و ما را به تعادل بر می گرداند .حتی اگر به امیال درونی خود پاسخ ندهیم.

مشکل اینجاست که بیشتر اوقات رویداد ها به گونه ای نیست که طبیعت مسیر خود را بپیماید و «انگیزه های سرکوب شده »هیچگاه پاسخ داده نمی شوند.(حداقل نه وقتی کودک هستیم.)

بزرگتر ها به دلایل متعددی دوست ندارند فرزندان شان( به خصوص پسرها) گریه کنند و در انجام هیچ کاری برای قبیح جلوه دادن گریه کوتاهی نمی کنند.آنها همچنین علت  امر و نهی خود در امور را برای کودک خود توضیح نمی دهند.آنها حتی اگر سعی در انجام آن هم داشته باشند باز هم هیچ تضمینی برای اینکه برای رفع عدم تعادل ، موثر عمل کرده اند وجود ندارد.

تجربیاتی که منجر به عدم تعادل می گردند ، جمع شده و خود را به صورت الگوهای رفتاری اعتیاد گونه  وسواسی نشان می دهند.یک مورد آشکار این است که هرچه که اعتقاد داریم در کودکی از آن محروم بوده ایم ، در بزرگسالی خود را به صورت نوعی اعتیاد نشان میدهد.برای مثال ، بسیاری از مردم معتاد به توجه هستند.یعنی می خواهند توجه سایرین را به خود جلب کنند. مهم ترین آن می تواند این موضوع باشد که آنان در کودکی یا بزرگسالی توجه لازم را دریافت نکرده اند یا اینکه وقتی به آن نیاز داشتند ، مورد توجه قرار نگرفته اند.

در هر حال ، این محرومیت یک انرژی عاطفی غیر قابل حل می شود که آنها را مجبور می کند به شیوه ای رفتار کنند تا اعتیاد خود را ارضا نمایند.

در اینجا به دنبال این هستیم که این تمایلات سرکوب شده درونی را(که در همه ما وجود دارد) در یابیم و از چگونگی تاثیر آنها بر روی توانایی هایمان به عنوان یک معامله گر منضبط که میخواهد دارای یک ساختار ذهنی حرفه ای بشود ،آگاه شویم.

 

ادامه مطلب را در پست بعدی بخوانید….

🔻🔻🔻🔻🔻
ویرا سرمایه
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *