در ادامه قسمت قبل بخوانید
هدف ما در این فصل و فصل هفتم این است که بدون هیچ شک و ابهامی به این نتیجه برسید که موفقیت شما به عنوان یک معامله گر در گرو اعتقادی راسخ به اصل عدم قطعیت است.قدم اول برای هماهنگ شدن با بازار این است که حقایق روانشناختی بازار را کاملا بفهمید و درک کنید.این قدم جایی است که حقایق سردرگمی،ناامیدی و راز آلودگی را دارد.خوب تحلیل کردن بازار نقش غیرقابل انکاری در موفقیت در ان دارد اما ارزش آن به اندازه ای که معامله گران برایش قائلند نیست.بازار ورای الگوهای رفتاری اش از ویژگی های روانشناختی منحصر به فردی برخوردار است.
ماهیت این ویژگی ها،مشخص می کنند که یک شخص باید چگونه باشد تا بتواند به طور موثر در بازار فعالیت کند.برای عملکرد موثر در این محیط باید ویژگی ها و خصوصیاتی داشته باشیم که با آنچه تاکنون آموخته ایم تا در محیط های متفاوت به کار گیریم فرق میکند.برای مثال اگر شما به جای ناشناخته ای سفر کنید و اهدافی داشته باشید که با این سفر برآورده می شوند اولین چیزی که با آن آشنا می شوید آداب و رسوم محلی آنجاست.
با این کار می آموزید که چگونه خود را با محیط سازگار کنید،تا توفیق بیشتری کسب کنید.ولی جالب اینجاست که اغلب معامله گران معمولا این حقیقت را نادیده میگیرند که برای موفقیت در بازار باید خود را با محیط آن وفق دهند.دو دلیل برای این بی توجهی وجود دارد:
اول اینکه شما برای موفقیت در یک معامله نیاز به هیچ مهارت خاصی ندارید.بسیاری از معامله گران سالهای زیادی را با رنج و سختی تحمل می کنند تا اینکه می فهمند تفاوت زیادی بین سود مستمر و سودهای تصادفی وجود دارد.
دلیل دوم هم این است که برای معامله کردن نیازی ندارید که به جایی بروید.تنها وسیله لازم یک خط تلفن است.حتی لازم نیست صبح از تختخواب برخیزید.حتی معامله گرانی که به طور معمول از دفتر کار خود به معامله می پردازند نیازی نیست که حتما و همیشه در زمان معامله در دفتر خود حاضر باشند. از آنجایی که می توانیم از طریق اینترنت و در محیط شخصی خود (مثلا منزل)وارد بازار شویم و چون این محیط برای ما آشناست در نتیجه فکر میکنیم که نیاز به تطبیق پذیری خاصی نداریم.
ممکن است شما با بعضی از حقایق اساسی (ویژگی های روانشناختی)درباره ماهیت معامله گری آگاه باشید.اما آگاهی از این امر هیچ تضمینی بر پذیرفتن ان ندارد.وقتی چیزی کاملا پذیرفته شود نباید با هیچ چیز دیگری در ذهن ما در تداخل باشد.اگر واقعا معتقد به امری باشیم بدون هیچ کشمکش درونی باید بر پایه آن عمل کنیم.
هرچقدر تضادهای درونی مان در مورد موضوعی بیشتر باشد به همان اندازه مشخص است که ان را نپذیرفته ایم.پس به راحتی میتوان فهمید که چرا فقط اندکی از معامله گران موفق می شوند.